زبانحال امام زمان عجل الله تعالی فرجه در فاطمیه
من مـهـدیـم، در دسـت تیـغ انـتـقـامـم مـادر به قـبـر مخـفـی ات بـادا سلامـم ای قلب مجروحم کباب از غـربت تو بـاریـده اشـکـم قـرن هـا بـر تـربت تو شب تا سحرها سوختم از سوز داغت بودم چـراغ قـبـر بی شمع و چـراغت عمری برایت گریه همچون ابر کردم هم سوخـتم هم ساخـتم هم صبر کردم دیروز رو گـرداند امّت یکـسر از تو امـروز بـاشد مهـدی ات تنهـاتـر از تو مادر دلم خون است مولا را صدا کن دستی بـرآور بر ظـهـور من دعـا کن تا بـا ظـهـورم انـتـقـامت را بـگـیــرم یـا در کـنـار قــبـر پـنـهـانـت بـمـیـرم مادر شنـیـدم بارها قـاتل تـو را کشت ای یـار تـنهـای عـلی آخر چرا کشت مـادر شـنـیـدم بـارهــا از پــا فـتــادی دیـدی عـلـی تـنهـا بـود بـاز ایـسـتادی قنفذ در آن ساعت به ثانی اقـتـدا کرد دسـت تو را از دامـن مـولا جـدا کرد مـادر مـپـنداری من از تو دور بـودم آن روز در صلب حـسینت نـور بودم آوای مـهـدی مـهـدیت آمـد به گـوشـم برخاست درصلب حسین از دل خروشم نفـرین بـر آن قـوم خدا نشناس کـردم درد تو را در قلب خود احساس کردم ای کـاش بـودم تا عـلی را یـار بـودم جـای تـو من بـیـن در و دیـوار بـودم آنان که پای خطـبه ات ساکت نشـستند ای کاش دست قـاتـلت را می شکـسـتند کی می شود بردارم از جانت محن را از خاک بیرون آورم باز آن دو تن را در حـلـقـۀ زنجـیرشان محـکـم بـبـندم فـریــاد یـا اُمّــا رســـد از بـنـد بـــنـدم دریـا کـنم از خـون دل چـشـم ترم را پُـرسم چرا کُـشـتـید آخـر مــادرم را؟ گیـرم امیـرالمؤمنیـن را دست بسـتـید بازوی زهـرا را چرا آخر شکـسـتید؟ اجر ذوی القربای پیغـمـبر کتک بود؟ یا پاسخ حق نمک غصب فـدک بود؟ مـادر به اشـک چـشم هـای دوسـتـانـم داد تـو زیـن بـیـدادگـرهـا مـی سـتـانـم من بهــترین یــار وفــادار تو هـسـتـم روز ظـهـورم هـم عــزادار تو هـستم شمشیر خونـریزم بود مدیـون محسن نقش است برآن انـتـقـام خـون محسن ای قـبـر پـنـهـانت زیـارتگــاه مهـدی خورشید قرآن، اختر دین، ماه مـهدی تو عالمی را اشک و سوز و شور دادی با روی سیلی خوردۀ خود نـور دادی |